یک
نفس بال بگشا فرصت پرواز دیگر شده است
اذن دیدار و زیارت داده، سلطان با گدا بنشسته است
یک
نفس بال بگشا فرصت پرواز دیگر شده است
اذن دیدار و زیارت داده، سلطان با گدا بنشسته است
دگر از من خبری نیست که نیست
دگر از ان همه غوغا اثری نیست که نیست
انقدر غرق تو گشتیم که دیگر
زه تن ما نفسی نیست که نیست
امشب نگاه می کنم دوباره این عرش ناب را
امشب دوباره باز می کنم رساله لب الباب را
امشب زمین خشک دلم حس باریدن گرفته است
شاید ز عرش با ذکر یا علی ما را دهند جواب را
امشب قلم به دست می گیرم و صفحه ای جدید باز می کنم
این فصل را شروع می کنم و می نویسم ذکر ابوتراب را
امشب دلم چه ترد و شکستی شده است
دل با هوای گریه یاد می کند قصه حسین و اب را
امشب به صدق رسول نزول ایه ایه وحی شده است
گویا هزار درب باز شده است امده است فصل پاره کردن خواب را
امشب به ذکر حضرت زهرا و مادرم دوباره دم می گیرم
این جان مرده محیا نمی شود جز با دمی عیسی ماب را
یادبود شب 19 قدر رمضان 95